همان طورى که قبلا بیان شد شتر رسول خدا(ص) در زمینى که در آن دو یتیم بود، زانو زد، حضرت زمین را از آنها خریدارى نمود و مسجد مدینه را در همانجا بنا فرمود.
مسلمانان دستبه کار ساختن مسجد شدند، خود پیغمبر نیز مانند یک کارگر عادى کار مىکرد و سنگ و خاک به این طرف و آن طرف مىبرد، مسلمانان دیگر نیز اعم از مهاجر و انصار مشتاقانه کار مىکردند و براى سرگرمى و رفع خستگى خود رجزهایى انشا کرده مىخواندند که از آن جمله این رجز است:
لئن قعدنا و النبى یعمل
لذاک منا العمل المضلل[اگر ما بنشینیم و پیامبر کار کند براستى که کار زشت و ناروایى انجام دادهایم. ]دیگرى مىگفت:
لا عیش الا عیش الاخرة
اللهم ارحم الانصار و المهاجرة
[عیش و خوشى در زندگى نیست مگر در آخرت، خدایا انصار و مهاجرین را مورد حمتخویش قرار ده. ]
پیغمبر(ص)نیز همین رجز را مىخواند جز آنکه به صورت شعرى نمىخواند و مىگفت:
لا عیش الا عیش الآخرة
اللهم ارحم المهاجرین و الانصار
و در پارهاى از روایات نیز آمده است که على(ع)نیز این ارجوزه را مىخواند:
لا یستوى من یعمر المساجدا
یداب فیه قائما و قاعدا
و من یرى عن الغبار حائدا
[هیچ گاه کسى که با کوشش و جدیت تمام در حال قیام و قعود به کار ساختمان مسجد مشغول استبا کسى که روى خود را از خاک و غبار مىگرداند مساوى و برابر نیست. ]گویند: عمار بن یاسر نیز این ارجوزه را از على(ع)یاد گرفته بود و مىخواند، عثمان بن عفان که گوشهاى نشسته و عصایى در دست داشت این ارجوزه را از عمار شنید و پیش خود خیال کرد عمار به او گوشه مىزند و منظورش از جمله آخر اوست، از این رو بر آشفته پیش آمد و گفت: اى پسر سمیه من شنیدم که چه گفتى و چنانکه گفتارت را ادامه دهى با این عصا بینى تو را خرد خواهم کرد.
پیغمبر(ص)که این سخن را از عثمان شنید غضبناک شده فرمود:
- اینان را با عمار چه کار؟عمار آنها را به سوى بهشت مىخواند و آنها او را به طرف آتش دوزخ دعوت مىکنند، همانا عمار پوست میان دو چشم من است. . .
آن گاه فرمود:
- از این پس اگر سخنى از آن مرد(یعنى عثمان)شنیدید به وى اعتنا نکرده و از او دورى کنید!
نگارنده گوید: چنانکه از روایات به دست مىآید مسجد مدینه در زمان رسول خدا(ص)دو بار بنا شده، یکى همان بار اول بود که پس از ورود آن حضرت به ترتیبى که گفته شد انجام گردید.
و بار دوم پس از جنگ خیبر و در سال هفتم هجرت بود که تغییرات و توسعهاى در آن دادند، که شاید در جاى خود مذکور گردد، و از این رو برخى عقیده دارند داستان عمار و گفتار او با عثمان، و خبر رسول خدا(ص)از آینده عمار همگى مربوط به سال هفتم و بناى دوم مسجد بوده است، و شواهدى هم براى این مطلب ذکر کردهاند، و الله اعلم.
سرانجام کار مسجد به پایان رسید و به دستور پیغمبر خدا دیوارهاى اطراف آن را به طول یک قامتبالا بردند و چون مدتى بر این منوال گذشت و مسلمانان در اوقات نماز دچار گرما و آفتاب مىشدند پیشنهاد ساختن سقفى را براى مسجد به آن حضرت دادند و رسول خدا(ص)موافقت کرده قسمتى از مسجد را ستون زده و روى آن را با شاخه و برگ خرما پوشاند.
منبع:
http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCAA.htm
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
احادیث امام سجاد (ع)
احادیث امام حسین (ع)
احادیث امام حسن (ع)
احادیث حضرت زهرا (س)
احادیث حضرت رسول (ص)
زندگینامه 14 معصوم
حضرت فاطمه(س)
امام باقر(ع)
احادیث امام محمد باقر (ع)
احادیث امام جعفر صادق (ع)
مقام قرآن(دین شناسی)
احادیث امام موسی کاظم (ع)
احادیث امام رضا (ع)
احادیث امام جواد (ع)
[همه عناوین(1518)][عناوین آرشیوشده]